سلام به توت فرنگی مامان

سلام پسر گلم عزیزدلم

ماشاالله دیگه بزرگ شدی و پرسروصدا

راحت میشینی و تند تند سینه خیز میری و گاهی 4دست و پا میشی اما سریع به حالت اولت برمیگردی

7 ماه و 1 روزت بود که مرواردیت معلوم شد و منم برات آش دندونی درست کردم و پخش کردم همه کاراشو تنهایی انجام دادم

ماما وبابا میگیی اما ارادی نیست

وقتی چیزی میخوای دستتو باز میکنی و غرش میکنی خخخخخخخخخخ

ببخشید که انقدر خلاصه مینویسم واقعا وقتم کمه رسیدگی به تو و کارای خونه و درسم و کلاس و برای ارشدم دارم میخونم و ...........

وقتی بیداری اصلا اجازه نمیدی از پیشت تکون بخورم

زمانی ام که خوابی باید آروم به کارام برسم تا بیدار نشی

متاسفانه خوابت خیلی کم شده و این خیلی ناراحتم میکنه

سلام پسر گلم

ببخشید دیر به دیر میام به وبلاگت سر بزنم

ماشاالله انقدر وروجک شدی که وقت برای سر خاروندنم ندارم

رسیدگی به شما و درسام و کارای خونه کل وقتمو پر کرده

رو زمینم آروم نمیگیری حتما باید بغلت کنم در غیر اینصورت انقدر جیغ و داد راه میندازی تا یکی بغلت کنه

بهتر از کارات بگم

غلت میزنی و کمی سینه خیز به جلو میری در حد نیم متر

قبلا اونقه اونبه آنقه اونقه آقه زیاد میگفتی مخصوصا زمان خندیدن اما الان دیگه نمیگی

مرواریدات هنوز در نیومده اما لثه ات سفت شده به گمونم کم کم سرو کله اش پیدا بشه تقریبا 10 روز میشه شروع کردم به دادن غذا کمکی به پیشنهاد دکترت

فرنی دادم لب نزدی همه رو تف کردی

حریر بادوم دادم خوشت اومد .........

سوپم امروز بابا بهت داد مثل اینکه بدت نیومد

الانم به زور خوابوندمت تا بیام اینجا ................

سلام عزیزدلم

ببخشید که انقدر دیر اومدم .... 2 ماه بعد از تولدت

آخه هنوز خونه مامانی هستم

انشاالله هروقت رفتیم خونه خودمون میام تمام خاطرات از 2هفته قبل زایمان گرفته تا 2 ماهگیتو مینویسم

الانم زیاد وقت ندارم چون نیم ساعت دیگه بابا میاد دنبالمون تا بریم واکسن 2ماهگیتو بزنیم

اینم عکس 1 ساعت بعد تولدت

سلام عزیزدلم

دیگه داریم لحظه شماری میکنیم تا شما به دنیا بیای و دنیای مارو قشنگ تر از همیشه کنی

روزا خیلی کند میگذره هر روزم یه نشانه ای از زایمان دارم اما خبری از وروجک نازم نیست

قربونت برم که جات تنگ شده و به سختی تکون میخوری ....

3 هفته میشه که اومدم خونه مامانم هم استراحت میکنم هم از تنهایی در اومدم

بابایی ام دیروز اومد پیشم ....

بنده خدا امتحاناشم از 2شنبه شروع میشه اما فکر کنم نتونه بره امتحان بده چون تولد قندعسلم نزدیکه

امروزم گفتم برو خونه چون اینجا نمیتونی درس بخونی اما نرفت گفت همون روز امتحان میرم آخه بابایی دل تو دلش نیست واسه تولد پسر گلش

بیمارستانم انتخاب کردم و دیگه کاملا آماده ورودت هستیم

عاشقتم عزیزدلم

سلام گل نازم

2 روز دیگه وارد هفته 38 میشم و شما بزرگتر میشی ....

این هفته رفتم سونو 2900 وزنت بود امیدوارم تا تولدت 3500 بشی ........

نمیدونم چرا انقدر استرس دارم ........ مثل زمانی که قراره امتحان بدم و تو 2دلیم که حذف کنم یا نه ؟!!!

نگران سلامتیتم ....... انشاالله که سالم بیای بغلم تا خستگی این 9 ماه از تنم بره

3 روز دیگه میرم کرج خونه مامانی که برای زایمان اونجا باشم .......هنوزم وسایلمو کامل جمع نکردم ......

امروز صبح زود بیدار شدی و ماشالله از اون موقع داری ورجه وورجه میکنی حتی مامانتو بیدار کردی !

من میرم یکم میوه بخورم .....

خیلی دوست دارم فرشته کوچولوی نازم

من و بابا بی صبرانه منتظر اومدن شماایم

این 2تا برای بدو تولدته که انشاالله قراره یکیشو تو بیمارستان تنت کنیم

این پتو دیشب با بابایی رفتیم برات خردیم ..............

اینم سرویس حوله که اصلا دوسش ندارم ی جورایی مجبور شدم بگیرم ........ فردا پس فردا میرم ی خوشگلشو برات میخرم

اینم کار خودمه برای پسر قشنگم اما هنوز تکمیل نشده ........ تموم که شد ی عکس از همش میذارم

کمد

ویترین ... صندلی غذا ..... کالسکه

وان

مینی واش

سلام به روی ماهت پسر عزیزم

چندتا از عکسهای سیسمونیت مونده بود که امروز صبح اونارو آماده کردم تا برات بذارم

مامانی این هفته های آخر خیلی بهم سخت میگذره هر شب خواب کیسه آب و ..... میبینم .........

دلم میخواد زودتر به دنیا بیای و بغلت کنم

حرف برای گفتن زیاد دارم قندعسلم اما باید عکسهایی که داره آپ میشه را بذارم

دوست دارم عزیزترینم

دیگه خسته شدم بقیه عکسهارو چند روز دیگه آپ میکنم و میذارم